هرچی هستی بیا بیرون صدف قهوه ای کرد از ترس
هیچ اتفاقی نیفتاد خواستم برم پشت درخت که یهو از پشت صدای خنده ی بچه اومد. صدف با ترس بهم چسبید. خودمم ترسیده بودم داشتیم آروم درخت رو دور
میزدیم که یه نفر پرید جلومون
پخ
منو صدف جیغ کشیدیم که صدای خنده ی آرسین رو شندیم کار خود الاغش بود.
زد زیر خنده صدف با ترس گفت
صدای بچه؟؟؟؟
آرسین با خنده گوشیشو از تو جیبش در آورد و روی دکمه ی پلی کلیک کرد همون صدا
پخش شد. دستمو به نشونه ی خاک تو سرت بالا آوردم
با خنده گفت
آخه تو که میترسی چرا عین احمقا ادای شجاع ها رو در میاری؟
من ترسو ام؟ من؟ آرسین ابرو بالا انداخت
آره خود خود خودت. چشمامو ریز کردم
فیلم ترسناک پایه ای لبخندی زدو گفت
مولودی عشق
عاليه.
همه توی اتاقاشون خواب بودن و برقای سالن خاموش بود. داشتیم با هم فیلم ترسناک میدیدم و هر دومون که کمونم نمیگزید آخرای فیلم بود که احساس کردم خیلی تشنمه اما
هیچ جوره حال نداشتم بلند شمو برم آشپزخونه و یخچالو باز کنمو و آب بخورم
نگاهم افتاد به آرسین به فکری اومد تو ذهنم تکون شدیدی خوردم و با چشمای گرد شده به تلوزیون نگاه کردم آرسین متعجب نگاهم
کرد و با انگشتش زد به بازوم
ساحل؟ چته؟
تکون نخوردم و یهو شروع کردم به جیغ کشیدن آرسین روبرم نشست و با دستش جلوی دهنمو گرفت
ساحل؟ ساحل خوبی؟ آروم باش ساحل همش فیلمه آخه تو که میترسی چرا لج
برداشت و گفت
میکنی؟ نگاه خیرم رو که دید دستشو
آروم نفس بکش به گلوم چنگ زدم و با صدای ضعیفی گفتم
نمیتونم.