خلاصه کتاب:
صبا، دختری با قلبی پر از عشق، درگیر زندگی مشترکش است، بیخبر از نگاههای پنهان هورام. وقتی خیانت همسرش آشکار میشود، صبا برای یافتن آرامش به هورام رجوع میکند و در این مسیر، با عشقی پنهان و دیرینه روبهرو میشود.
خلاصه کتاب:
زندگی گاهی عجیبه، مثل زمانی که باید جای خواهرت زندگی کنی و با شوهر مرموزش سر کنی. ستاره این کار رو کرد، ولی چیزی که انتظارشو نداشت، عشق... یا شاید هم انتقام بود!
خلاصه کتاب:
قصهی زندگی شیدا، زنی که عشق را نمیبیند. قصه زندگی مردی از جنس نور، مردی خود ساخته و محکم در برابر حوادث روزگار. قصهی باورها و اعتقادات مخالف، قصهی عشقهای افلاطونی امروز و دیروز.
قصهی رنج و کشمکش، عصیان و درد و قصه پر معمایی که با خواندن هر قسمت از آن پازل روبهرویتان کاملتر میشود. داستان از سهزاویه مختلف بازگو میشود و در نهایت سهسرنوشت محکم به هم گره میخورد که گرهگشایی آن، بهای سنگینی دارد!
خلاصه کتاب:
تا حالا شده به این فکر کنید که توی این کره خاکی در کنار ادم های معمولی ادم های خاصی هم وجود دارند ؟!؟ ادم هایی که شاید مشکل جسمی داشته باشند اما مثه هر فرد دیگه ای دل دارند ... مثل پسر داستان ما که درسته قوه ی تکلم نداره اما دل داره و در مسیر عشق و احساس قرار میگیره پسری که بر خلاف خیلی از ما ادما پیرو دین و عقل خودشه و ایا میتونه عاشق بشه ؟؟!اگه شد ، چطور میخواد عشق خودشو با مشکل جسمیش نگه داره؟ و ...
خلاصه کتاب:
کیاشا رادمان، مردی با گذشتهای تاریک، پس از سالها انزوا، با قتل برادرش دوباره وارد بازی میشود. اما این بار، بازی انتقام است. هدفش مشخص است: خواهر قاتل. اما در مسیرش، با موانعی روبهرو میشود که او را مجبور میکند دوباره با خودش، گذشتهاش و حقیقت روبهرو شود.
خلاصه کتاب:
او از تمام اجزای زندگیاش جدا افتاده؛ نه عشق میشناسد، نه علاقه، نه تعلق. با وجود این بیگانگی درونی، هر صبح را با تردید و هر شب را با حس شکست پشت سر میگذارد.
خلاصه کتاب:
ساحل دختری است که به هیچکس "بله" نمیگوید، زیرا باور دارد عشق باید از جنس طوفان باشد، نه نسیم. اما وقتی با مردی مواجه میشود که حتی یک کلمهی عاشقانه نمیگوید، چطور سرنوشتش تغییر خواهد کرد؟
خلاصه کتاب:
یاسمین دختری است که در خانوادهای به ظاهر روشنفکر رشد کرده، اما تنهاییاش را نه در آغوش والدین، بلکه در دوستیهایش جستجو میکند. فاصلهی پرنشدنی میان او و پدر و مادر، باعث شده که در برابر سختیهای زندگی، خود به دنبال راهحلهایی باشد—راههایی که گاهی بیشتر او را در مسیر سقوط قرار میدهند.روابطش با نامزدش، بدون حمایت و راهنمایی خانواده، به بازی بیپروا و خطرناک کودکان شباهت پیدا کرده؛ بازیهایی که دیگر تفنگهای اسباببازی و قرصهای تقلبی نیستند، بلکه واقعیت سرد و تلخ زندگی را نمایان میسازند.
خلاصه کتاب:
من وارد این مسیر شدم نه برای ثروت، نه برای شهرت، بلکه برای حقیقت. برای شکستن نقابهایی که قدرت را دستمایهی فساد کردهاند. من هر روز جلوتر میروم، چون افشاگری تنها چیزی است که آرامم میکند. این نبرد، چیزی فراتر از یک مبارزهی شخصی است—این جنگی است برای بیداری، حتی اگر هزینهاش نابودی خودم باشد.
خلاصه کتاب:
در دوران پس از سوگ همسر، گوهر به دنبال همصحبتی و آرامش، با جوانی به نام شاهرخ آشنا میشود. بیتجربگی در شناخت نیت افراد، او را به اشتباهاتی سوق میدهد که با ورود شاهرخ به زندگیاش و علاقهمندی او به دخترش، به بحران تبدیل میشود.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتابخانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.