خودش بود. همون سقف شیشه ای بزرگی که از ange پنجره های مربعی چسبیده به هم ساخته شده بود و بیشتر شبیه سقف یه گلخونه بود.
روی سقف کامل برف نشسته بود ولی کناره هاش تا نصفه از برف پوشیده شده بود و از اون یه تیکه شیشه باقی مونده می تونستم یه چیزایی رو Koman تشخيص بدم.
سریع رو زمین به شکم دراز کشیدم و کیفم و از رو کولم پایین انداختم بدون این که نگاهم و از همون قسمت بدون برف شیشه بگیرم. گوشیم و از جیب بغلش بیرون کشیدم و بدون فوت وقت مشغول فیلم گفتن شدم.
اون زیر یه فضای خیلی خیلی بزرگ بود یه کارگاه یا در واقع به آزمایشگاه آدمهایی که با روپوش سفید و کلاه و ماسک اینور اونور میرفتن و یه کارایی انجام می دادن و می دیدم ولی نمی شد تشخیص داد دقیقاً دارن چی کار می کنن
حدس ما بی برو برگرد تولید شیشه بود. ولی با این فیلم از یه لابراتوار معمولی که چند نفر توش مشغول کار بودن نمی شد چیزی رو ثابت کرد
با این حال ناامید نشدم حالا که تا این جا اومده بودم باید تلاشم و میکردم واسه همین.. کیفم و چنگ زدم و تو همون حالت سینه خیز حرکت کردم و اون
سقف شیشه ای در اومده از وسط زمین و که حدوداً نیم متر ارتفاع داشت و کامل دور زدم تا شاید از یه زاویه دیگه.. سوژه بهتری نصیبم بشه…
تا بالاخره تو نقطه مقابل به چیزی که می خواستم رسیدم.. به سمت آزمایشگاه یا در واقع آشپزخونه دقیقاً زیر همین قسمتی که من داشتم نگاه می کردم به سری وسایل و شیشه های آزمایشگاهی و مایع های رنگی بود که مسئولش داشت یکی یکی می ریختشون تو یه دیگ بزرگی که مایع توش در حال قل قل کردن بود
حتم داشتم که عین همین دم و دستگاه و تو یه فیلمی که مربوط به ساخت و پخش مواد مخدر بود دیده بودم و چیزی که مطمئن ترم میکرد. ماسک شیمیایی روی صورت کسی بود که داشت این مواد و با هم قاطی می کرد و این یعنی قسمت اصلی آشپزخونه اشون همین جاست